مطالعه قوانین اساسی لزوما مترادف با مطالعه مشروطیت نیست. اگرچه اغلب با هم ترکیب می شوند، اما تفاوت های اساسی وجود دارد. بحث در مورد این تفاوت در مورخ حقوقی کریستین جی فریتز، حاکمان آمریکایی: مردم و سنت قانون اساسی آمریکا قبل از جنگ داخلی، مطالعه ای در مورد تاریخ اولیه مشروطیت آمریکا ظاهر می شود. فریتز خاطرنشان می کند که یک تحلیلگر می تواند به مطالعه وقایع تاریخی با تمرکز بر موضوعاتی نزدیک شود که مستلزم «مسائل قانون اساسی» است و این با تمرکزی که شامل «مسائل مشروطیت» است، متفاوت است. تفسیر و اعمال برای توزیع قدرت و اقتدار به عنوان ملت جدید با مشکلات جنگ و صلح، مالیات و نمایندگی دست و پنجه نرم می کند. با این حال،
این مناقشات سیاسی و قانون اساسی همچنین سؤالاتی را در مورد مشروطیت مطرح می کند - چگونه می توان حاکمیت جمعی را شناسایی کرد، حاکمیت دارای چه اختیاراتی بود، و چگونه تشخیص داد که آن حاکم چه زمانی عمل کرد. برخلاف سؤالات قانون اساسی، سؤالات مشروطیت را نمیتوان با استناد به متن قانون اساسی یا حتی آراء قضایی پاسخ داد. در عوض، آنها پرسشهای پایانناپذیری بودند که بر اساس دیدگاههای رقیب آمریکاییها پس از استقلال درباره حاکمیت مردم و نقش مستمر مردم برای نظارت بر نظم قانون اساسی که در اختیار حاکمیت آنها قرار داشت، ایجاد کردند.
تمایزی مشابه توسط قانون اساسی بریتانیایی A.V. دیسی در ارزیابی قانون اساسی نانوشته بریتانیا. دایس به تفاوتی بین "کنوانسیون های قانون اساسی" و "قانون اساسی" اشاره کرد. "تمایز اساسی" بین این دو مفهوم این بود که قانون اساسی از "قواعدی تشکیل شده بود که توسط دادگاه ها اجرا یا به رسمیت شناخته می شد" و "مجموعه ای از "قوانین" به معنای واقعی آن واژه را تشکیل می داد. در مقابل، کنوانسیونهای قانون اساسی شامل «آداب، رویهها، اصول یا احکامی است که توسط دادگاهها اجرا یا به رسمیت شناخته نمیشوند»، بلکه «مجموعهای نه از قوانین، بلکه از اصول قانون اساسی یا اخلاق سیاسی تشکیل میدهند».
وکیلان خبره...برچسب : وكيل در مشهد, نویسنده : نیلو vakil7 بازدید : 171